سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شروع هر سقوطی ایستادن است!


یارب
آعوذباالله من الشیطان العین الرجیم

یکی از مهمترین تاکتیکهای شیطان خناس است! یعنی تاخیر انداختن.
به روند سقوط یک جسم خوب دقت کنید. می دانیم شتاب یک جسم وقتی به بالا پرت میشود منفیست .
یعنی مدام سرعتش کم می شود تا در نقطه
B  به صفر میرسد. و می ایستد!
وقتی ایستاد شروع می کند به پایین آمدن ، آن هم با شتاب مثبت! که به این می گویند سقوط!
و اگر فرضا آن جسم انسان باشد و نقطه
B آخرین طبقه برج میلاد؛ نتیجه.... خب... واضح است!

شیطان هم برای شروع اول شتاب انسان را منفی میکند!
یعنی سرعتش را میگیرد. از اول نمی گوید گناهی انجام بده.
فقط از تو میخواهد کار خوب را به تاخیر بیندازی.
میخواهی سربزنی به مادربزرگ مریضت.خب. امروز نشد فردا!
یعنی از تو فرصت میگیرد برای وسوسه کردن.. وسوسه یعنی تبدیل علم به شک .
وقتی آنقدر تاخیر انداختی در انجام کاری ، کم کم در علت انجام آن هم شک میکنی.... 
 اصلا چرا من باید بروم!!

کم کم سرعت را کم میکنی تا برسی به نقطه B! و بعد سرازیری گناه شروع میشود با شتاب مثبت!

پ.ن: از فردا قرار است این جناب وسواس خناس و وسوسه گر قلوب ناس در غل و زنجیر بسته شود!
رسیدن ماه رحمت رب و مالک و اله مان، مبارکمان!
(منبع: نتیجه تدبر گروهی در سوره ناس  و با راهنمایی استاد تدبر در قرآن)


   5:45 صبح ; چهارشنبه 89/5/20

تصورش هم سخته!


یا رب...

تصور کن یک روز مثل همه ی روزهای دیگه ، خوابیدی روی تختت و پتو رو پیچیدی دورت و داری رمان مورد علاقه ات رو میخونی و وسط یک ماجرای هیجان انگیزی و قلبت داره تاپ تاپ واسه قهرمانت میزنه. یا پای تلوزیون روی مبل لم دادی و داری تکرار سریال دیشبت رو نگاه میکنی یا همینجا پشت میز کامپیوتر داری قالب وبلاگت رو ویرایش میکنی. یا یک جایی مشغول کاری، سر کلاسی، پشت چراغ قرمزی، یا رفتی سوپر مارکت یا اصلا سر سجاده ای درای نیت نماز ظهر میکنی قربت الی الله ....
یک صدایی میشنوی . نمیدونم از کجا ، از آسمون ، از قلبت، از رایو تلوزیون... نمیدونم اما میشنوی... و میفهمی که امامت ظهور کرده! ظهور! همون امامی که میگفتند منجی عالم بشریته... حجت خداست... اومده... الان یک جایی روی زمینه بین مردم همین نزدیکیهاست... فقط تصور کن...
تصورش هم سخته! 
چه برسه به باورش!
و تا باور نباشه میشه طوری زندگی کرد که هر لحظش احتمال ظهور باشه!؟
...
ما داریم چطوری زندگی میکنیم...

   7:10 عصر ; سه شنبه 89/5/5

اسلام مناسبتی . اخلاق مناسبتی



یا رب

این اخلاق مناسبتی هم تقصیر نظام غلط آموزش و پرورش است!

مسئول صبحگاه که می شدی باید حواست جمع تقویم بود که مبادا مناسبتی بگذرد و عیدی رد شود و برایش صر صف هیچ نخوانده باشند!

الآن هم باید نیمه شعبان بیاید؛ تا به زور در و دیوار شهر به یاد بیاوری که کسی هست به نام منجی عالم بشریت. (منجنی، عالم، بشریت عجب 3 کلمه ای!)

  یا فاطمیه بیاید و کوچه ها هی رد شوند از میان یک عطر آشنا و تو هی دلت بوی یاس بگیرد و ندانی از کجاست و یادت بیفتد مادری منتظر است برای شفاعت فرزندان.

یا مبعث شود. پیامبر بار دیگر از کوه پایین بیاید و علنی کند رسالتش را و تو بشنوی فریاد 1400 ساله را که خدایی هست که می خواهد تو را هدایت کند.

شاید رمضان شود. ماه میهمانی خدا شود. 30 روز، هر روزش بروی مهمانی تا کمی آداب و ادبش یادت بیاید.

یا عید قربان بشود. اتفاقی از یک مراسم قربانی رد شوی و دلت برای گوسفند بی زبان بسوزد و بگویی وای چقدر قربانی کردن سخت است.

عید غدیر هم 110 تومان عیدی ات را که از دست یک سید خدا گرفتی بعد از اینکه تشکر کردی شاید یادت بیفتد که باید می گفتی یا علی!

امام رضا را هم که زیاد یاد می کنی البته با امضای حاجتمند! و همیشه می روی به حق جوادش (ع) حاجتت را می طلبی.

محرم و صفر هم که منت می گذاری، سیاه می پوشی و سینه میزنی و اشک میریزی و غذای نذری می خوری! و سنگینی وظیفه زنده نگاه داشتن اسلام را از روی دوش ات برمیداری.

مناسبت که زیاد است.

ببین کدامش مناسب حال توست!

 


   5:52 عصر ; یکشنبه 89/5/3

اصلا انگار یاد تو نمناک است!


یا رب

می گویند چرا روز عید هم اشک و آه ؟!

پیش تر من هم می گفتم.

نمی دانستم وقتی قلبی در اشتیاقی می تپد، چشم می گرید!

شوق! آنست که مرواریدش را می غلتاند!

اصلا انگار فرمان قلب یکراست می رود سراغ چشم را می گیرد.

اصلا انگار چشم بهتر می داند که عباس چشم و چراغ که بود!

اصلا انگار خدا بهتر می داند که چه می گذرد در دلی وقتی نامش بر زبانی می آید!

اصلا انگار آب بهتر می داند دور که بگردد!

اصلا انگار یاد تو نمناک است!

اصلا انگارنمی چسبد روز تولد تو برای تو نگریست... .

.

.

کاش بندگی من هم فردا با تو متولد می شد.

کاش کمکی می کردی و دستش را می گرفتی می آوردی به سیاهی دنیایم به رسم امانت می سپردی...

شاید فرجی شود،

اگر تو بخوانی با ما دعای فرج.

گفتم شاید

چون می خواهم من هم با تو بخوانم!



یا ابا الفضل



   11:2 عصر ; پنج شنبه 89/4/24
صفحه قبل → طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

لینکستان


 RSS