سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متولدین این ماه!


یارب

یک مرغی هست؛ نه این که مرغ باشد و قدقد کند! منظور آنکه پرنده است. نشسته سر دیوار دل آدمی. یعنی مینشیند. تا وقتی که حوصله اش سر برود و یا دیوار بهتری پیدا کند و پر بزند و برود! به همین سادگی..
مهر بعضی آدمها هم همینطوری است. همین مرغ است. همین پرنده ایست که گفتم. ناغافل پر میزند و می آید سر دیوار دل، چند بال محکم میزند، کمی پر و پت هوا میکند و می نشیند.
اگر خوش شانس باشی شاید کمی هم برایت بخواند. اما قفس که نیست. دیوار است. اسیر که نگرفته ای. محل عبور است! البته برای پرنده ها...
باد آورده را هم که باد میبرد. پس امیدی به ماندنش نیست. اسیر کردنش هم که روا نیست. همان بهتر که نیاید! اگر هم آمد محلش نگذار خسته بشود زودتر برود. آخرش که میرود. حالا جلد هم که باشد چه فایده هی برود هی بیاید. تازه هر بار که میرود باید دست زیرچانه، چشم به دوردست ها دوخته، خلاصه ژست انتظار گرفته منتظرش باشی. منتظر هم که باشی باید حرص بخوری، نگران شوی، تب کنی، فشار خون بالاپایین کنی و حتی غش کنی!
اصلا به این همه مصیبتش می ارزد؟ همه اش پیش کش. یک دانه اش کافی است برای اعلام انصراف. برای تبر برداشتن و دیوار خراب کردن . درخت همسایه هست. اگر مرغان مسافر خیلی خسته اند و نای ادامه راه ندارند بروند آنجا آشیانه کنند. ما دیگر دیوار نداریم. چند هکتار زمین بایر است که پرچین هایش را هم کندیم ریختیم دور! حالا بروند دیوار پیدا کنند که بنشینند که بعد بخواهند برخیزند پر بزنند و بروند!
اضافه نوشت: حرف دلم بود اما نه حرف الان دلم!.. بگذریم

مهم نوشت: اصن فک کردین برا چی آپ کردم؟؟ خب تولدشه!! پارسال یه همچین شبی بود. شب تولد حضرت اباالفضل که وبلاگ منم اینجا متولد شد. با این پست "اصلا انگار یاد تو نمناک است"
مهمترین دستاوردش هم کلی دوست خوب و باصفا بود برای من بی معرفت. دوستای واقعی! فکر نمیکردم یه وبلاگ از این کارها هم بلد باشه! دمش گرم

تولدت مبارک تاریخ مصرف عزیزم! :) 


   2:11 صبح ; چهارشنبه 90/4/15

اوی ِخدا


 

یارب
خدا میخواست معرفیشان کند.
بهانه های آفرینش بودند. بهانه که نه.. دلیل شاید!
جبرئیل پرسیده بود! نه این که نمیدانست خوب هم میدانست . 
اما خدا دستش را از آستین برآورد و با انگشت اشاره، نشان  همه ی عالم دادشان..
او..
فاطمه است!
آن هم پدرش.. آن هم شوهرش.. آنها هم دوفرزندانش..
اویِ خدا فاطمه بود!
پ.ن: هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها .. درسته که هم اول اومده اما مرجع ضمایر فاطمه است! چرا خدا اونها رو با رسولش معرفی نکرد! اونهم به جبرئیل.. فقط یه دلیل برای کمی فکر !
پ.ن: مادر..

بعدنوشت: میخوام تشکر کنم از همه شمایی که هی التماس دعا گفتم بهتون و شما هم هی دعام کردین. به لطف خدا نتایج ارشد اومد و خوب هم اومد! معجزه شددر حقیقت! ممنون از همگی


   12:2 عصر ; سه شنبه 90/3/3

هرچه بود تمام میشود / هر چه هست شروع میشود


یارب

قبل‌نوشت: سلام به همه دوستانی که لطف دارند و هنوز هم به این وبلاگ سوت و کور سر میزنند! به یاری خدا سال آینده اینجا باز رونق میگیرد و با قالب نو و حرفهای مثلا نو! به روز میشود.

امروز آخرین روز از سال 89 است. آخرین لقمه‌های یک غذای خوشمزه که سعی میکنیم آرامتر بجویم، شاید دیرتر تمام شود! گفتم خوشمزه چون نعمت الهی است همه این ثانیه‌ها. گرچه همراه با امتحان و فراز و فرود؛ و اینروزهای آخر هم که با خون و رگبار و گلوله و دلهای داغ‌دار و جنگ و سیل و سونامی.
زمینی که امشب می‌خواهد در نقطه اعتدال بهاری خویش سال کهنه را به نو تحویل بدهد، ملتهب‌تر از همیشه است. سینه‌ای زخمی دارد ودلی پر درد.
پیش‌تر برای نوروز 83؛ وقتی که بم لرزیده بود بعد از حمله نظامی آمریکا به عراق به بهانه بیرون راندن دیوی که جایش را به شیطان می‌داد؛ نوشته بودم: "شاید بم رگ غیرت زمین است!"
امروز هم شاید بتوان نوشت آتشفشانهای اقیانوس آرام چرا اینچنین ناآرامی می‌کنند!

رگ غیرت ما هم که فعلا مشغول خرید و فروش و بریز و بپاش نوروزی است و از فردا هم به فریضه مهم صله رحم خواهد پرداخت!
به هرحال هرچه بود تمام میشود و هر چه هست شروع می‌شود.. انشاالله که روسفید و سربلند خواهیم شد! دعا کنیم برای هم که بهترین احوال روزیمان باشد.

 اضافه‌نوشت: از بحرین خبرهای خوبی نمیرسد. از لیبی هم از یمن هم از... . اما برادران و خواهرانمان با خونشان پای مقاومتشان ایستاده‌اند. ویران کردن میدان لولو به دست ظالمان جاهل آل سعود و خلیفه اوج اقرار به ناتوانیشان بود. دستشان به اصل مقاومت نمیرسید، سمبلش را درهم‌شکستند!

 
برای دریافت سایز بزرگتر این پوستر ایمیل بزنید. در ضمن اگر به عربی تسلط دارید و شعار بهتری میتونید بنوسید لطفا بگید.


   5:1 عصر ; یکشنبه 89/12/29

یک میم!


یارب

امشب را بنویس.. گرچه قالب در دست تعمیر باشد و کارگران مشغول کار!.. گرچه خودت به مرخصی استعلاجی رفته باشی! گرچه تارعنکبوت دلت به وبلاگت هم رسیده باشد و به بنرش هم حتی! 

گرچه بادی بی امان به پنجره ها بکوبد و دزدگیر ماشینها را گاه و بیگاه بیدار کند! گرچه مدام صدای بوق ممتد و غیر ممتد از خیابان شنیده شود همراه با ترقه‌ بازی عروسی‌های شب عید . و هی دلت هری بریزد پایین که آیا ترقه بود یا تیراندازی! اما بوق ریتمدار ماشینها دلت را قرص کند که صدای شادی مردم است که میشنوی. گرچه دیروقت گرچه بی موقع . 

گرچه نباید بنویسی... اما بنویس
بنویس که چقدر دلتنگ دوستان مجازی‌ات هستی و دوست داری این شب بزرگ را با لبخندی گرم به تک‌تکشان تبریک بگویی. و از دعای خیرشان که این مدت مایه دلگرمی‌ات بود تشکر کنی (البته به شرط ادامه! :دی)

بنویس که امشب چقدر شب عزیزی است.
شب تولد بهار! 
گرچه بعضی با بغض تب آلوده‌شان میخواهند تلخش کنند اما سنگ در برکه میریزند به خیال برهم زدن ماه...

پ.ن: ز احمد تا احد یک میم فرق است  جهانی اندر این یک میم غرق است


   12:39 صبح ; دوشنبه 89/12/2

امامی که فقط ضامن آهو نیست!


یارب...

یا صاحب الزمان ، میلاد جد بزرگوارتان  علی ابن موسی الرضا بر شما و شیعیانتان مبارکباد!

امام رضا

رقص قشنگ نور// امشب چه دیدنی ست// آواز شاد باد// امشب شنیدنی ست

عید است و عطر گل// پیچیده در هوا// بوی خوش گلاب// پر کرده سینه را

گلبوته های شمع// روییده هر کجا// می ریزد اشک شوق// یک غنچه بی صدا

گلدسته ها همه// غرق ستاره هاست// هر گوشه حرم// فریاد «یارضاست»

اضافه نوشت1: امام رضا علیه السلام در زمان ولیعهدی و اقامت در طوس با بزرگان ادیان وفرق گوناگون مناظرات بسیار جالب و عالمانه ای دارند که نمونه عالی کرسی‌های آزاد‌اندیشی در زمان ایشان به حساب میرود. برای ما مطالعه این مناظرات، هم از جهت پاسخگویی به انواع شبهات( حتی آنچه بعدها به نام کلام جدید مطرح شد) و هم آموزش روش و مرام بحث آزاد اندیشانه بسیار مفید است.

اضافه نوشت2: شاید شما هم مثل من این مطلب را می‌دانسته‌اید و تا کنون برای مطالعه و یادگیری آن اقدام نکرده‌اید. ما میتوانیم همینجا و همین امشب نیت کنیم و از خود امام بخواهیم که یار و آموزگارمان باشد و دستمان را بگیرد و بر سر سفره پربرکتش بنشاند...

اضافه نوشت3: 5 مناظره از مناظرات امام

اضافه نوشت4: یارانه ها هم اعلام شد!

 


   10:51 عصر ; دوشنبه 89/7/26

روسیاهی برای ذغال!


یا رب...

3 ماه رحمتت سپری شد و من هیچ میوه ای نچیدم از هیچ شاخه ای...
حتی دستانم به طلب برنیامد...
همیشه همینگونه بوده ام...
یک مدعی که میبافد و ادعای عشق میکند... عشق که زیاده رویست.. ادعای طلب.. ادعای خام دوست داشتن.
اما حتی جواب سلامت را هم نمیدهد!

آری گذشت... این بار زمستان نبود، که بهار رحمت بود اما روسیاهیش باز هم به جان ذغال ماند!

ماه رمضان رفت و به جایی نرسـیدیم
در پرده بمـــاندیم و حجابی نـــدریدیم
.
.
.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...

برای تبریک عید فطر

اضافه نوشت1: دو نوع زکات داریم. یکی زکات مال. یکی زکات جان! زکات مال که جای خود دارد اما زکات جان را سالی یکبار میپردازیم بعد از 30 روز روزه داری! 

اضافه نوشت2: تبریک عید به شما دوستان و آرزوی قبولی همه اعمالتان

اضافه نوشت3: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش......... وه چه خوش غافل از این غلغل بانگ جرسی


   8:46 عصر ; پنج شنبه 89/6/18

اصلا بیخیال این پست!


 

یا رب

قبل نوشت: امروز هجدهمین روز ماه مبارک رمضان است! امشب دوستان را از یاد مبرید!!!

قدر از آن کلماتی است که در دایره لغات ما زیاد تکرار شده است!

قدر میتواند قدر تمامی نعماتی باشد که داریم ونمیدانیم. مثل پدر، مادر ، امنیت ، سلامت ، آرامش و ...

قدر میتواند قدر ظاهری یک ستاره باشد و یا شاید قدر مطلق آن به شرط فاصله معین!

قدر میتواند قدر مطلق یک عدد باشد که هیچ گاه منفی نمیشود!

قدر میتواند قدر متیقن باشد در مقام تخاطب که باید به آن اکتفا کرد!

قدر میتواند سوره ای از قرآن باشد.

قدر میتواند شبی پر برکت باشد که در آن ملائکه و روح به اذن الهی بر مقام ولایت نبی و امام عصر نازل میشوند و سرنوشت و مقدرات خلق را نازل میگردانند و سلام و تهنیت است تا صبحگاه!

شبی که اتفاقا نزدیک است . خیلی نزدیک! و معلوم نیست قرار است چندبار دیگر از زندگیت عبور کند! و شاید آخرین بارش باشد! که ان شاءالله نباشد! و چه باشد و نباشد فرض بر آن باشد که باشد، بهتر است!

قدر میتواند قدر دانستن شب قدر باشد که از هزار ماه برتر است!

و ما ادراک ما لیلة القدر...

 

اضافه نوشت: این همه آسمان ریسمان بافتم که بگویم اگر زمین وجودتان به آسمان وصل شد و به قول معروف کانکت شدید وبلاگ همسایه را فراموش نکنید!!! خدا شاهد است بدجوری تاریخ مصرفمان گذشته... تعارف که نداریم با هم، بو گرفته این وجود! حالا هی بیا بسته بندی را عوض کن! چه فایده... خانه از پای بست ویران است...
دعا کنیم برای قلبهایمان تا شاید کمی محظوظ شوند! خلاصه و خلاصه ....

مثل آدم حرف زدن چقدر برایم سخت است! اصلا بیخیال این پست. فقط محتاجم به دعای شما. همین!

 


   7:10 صبح ; یکشنبه 89/6/7
← صفحه بعد طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

لینکستان


 RSS