سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شعله های جهنم از کجاست؟!


یا رب...

قبل نوشت 1: امروز سالروز شهادت دمنده حیات در پیکر مکتب تشیع ، امام جعفر صادق علیه السلام بود... که به محضر فرزند گرامیشان امام عصر روحی فداه و همه شما دوستان عزیز، تسلیت عرض میکنم.

قبل نوشت 2: ارسال یادداشت را باز کرده ام.. تا اینجا هم نوشته ام. اما هنوز نمیدانم بعد از قبل نوشت چه بنویسم!

شاید باید از حدیثی بگویم که مدتها قبل شنیدم از امام صادق علیه السلام . حدیثی که ذهنم را به خود مشغول کرده بود برای مدتی...

بیایید با هم سوره فلق را یک بار بخوانیم:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
1- قل اعوذ برب الفلق
2- من شر ما خلق
3- و من شر غاسق اذا وقب 
4- و من شر النفاسات فی العقد
5- و من شر حاسد اذا حسد

"فلق" به نور ضعیفی گفته میشود که قبل از سر زدن صبح در آسمان میزند، که ترجمه میشود به سپیده دم. پس فلق نشانه است از آمدن روز و رفتن شب و ظلمت و تاریکی ا!

و اما حدیث مذکور: فلق نام چاهی است که تمام شعله های جهنم از آن برمی خیزد!

تفسیر نمیکنم...حرف های زیادی می شود زد.. یا تحلیلهای جورواجور...

اما برای من ، الآن، همین یک نکته کافی است که:

هرچه میکشیم از ندیدن نشانه هاست! از کور بودن است. و بدتر از ندیدن، دیدن و نفهمیدن است. و بدتر از آن، دیدن و فهمیدن ولی بی اعتنا بودن است. و بدتر از همه اینها ، بعد از دیدن و فهمیدن و اعتنا کردن،
همت نکردن است!

 ندیدن آیات الهی مگر آغاز همه ناراستی ها نیست؟

بعدنوشت1: بیشتر بخوانیم معوذتین را که بسیار محتاجیم!

بعدنوشت 2: همین یک کلمه و یک آیه حرفهای زیادی دارد و تفاسیر متعدد. برای مثال اینجا و اینجا را ببینید.


   11:2 عصر ; دوشنبه 89/7/12

معادله


یارب...

قبل نوشت1: هفته بزرگداشت دفاع مقدس است! بزرگداشت مدافعان مقدس شاید... 

قبل نوشت 2: متنی که در ادامه می آید آخرین دست نوشته شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی سال 1364 است که تنها ساعتی قبل از شهادت به رشته تحریر در آمده است.

((چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟؟

چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟

چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا ،به هر جا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست ؟ جوانم چه می کند؟دخترم چه شد ؟

به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم ؟

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است ؟

آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟ چه کسی در هویزه جنگیده ؟

کشته شده و در آنجا دفن گردیده ؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:

"نبرد تن و تانک؟!" اصلا چه کسی می داند تانک چیست ؟

چگونه سر ??? دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟

آیا می توانید این مسئله را حل کنید ؟

گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوارخ کرده وگذر می کند ، حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده است ؟ کدام گریبان پاره می شود ؟

کدام کودک در انزوا وخلوت اشک می ریزد؟

وکدام کدام....؟ توانستید؟؟ اگر نمی توانید،این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید:

هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین ، ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران-دهلران حرکت می نماید،مورد اصابت موشک قرار می دهد، اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد؟کدام سر می پرد ؟

چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید ؟

چگونه باید آنها را غسل داد ؟چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟

چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم وفقط درس بخوانیم .

چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم ؟

کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟ به چه امید نفس می کشی ؟

کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟

از خیال ، از کتاب ، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد ؟

کدام اضطراب جانت را می خورد ؟ دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟

دلت را به چه چیز بسته ای؟ به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟

"صفایی ندارد ارسطو شدن،خوشا پر کشیدن ،پرستو شدن"

آی پسرک دانشجو ، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است ؟

جوانی به خاک افتاده است؟

آی دخترک دانشجو ، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد به اشک نشانده اند ؟

و آنان را زنده به گور کردند ؟هیچ می دانستی؟ حتما نه!...

هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می ورد ، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی و آنگاه که قطه ای نم یافتی با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!!

اما تو اگر قاسم نیستی ، اگرعلی اکبرنیستی ، اگر جعفر و عبدالله نیستی ، لااقل حرمله مباش !

که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.

من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد؟))

بعدنوشت: بنر وبلاگ غیب شده... برای شما هم؟


   1:0 صبح ; دوشنبه 89/7/5

سلام


یارب...

سلام

به یاد ندارم پستی را با سلام شروع کرده باشم! جالب است...

سفر بودم. شمال، تهران، قم. قسمت اولش کاملا تفریحی بود قسمت دومش کاملا کاری. 

الان هم برگشته ام بایک عالمه کار عقب افتاده ، درس نخوانده، وبلاگ سرنزده، نظر نداده، احوال نپرسیده ...

وای چقدر دل تنگ میشود برای این قبل نوشتها بعدنوشتها سه نقطه ها ... تعجبها! و البته دوستان

رسم سفر سوغاتی آوردن است. بماند که  به نظرم رسم خوبی نیست اما برای خالی نبودن عریضه بهتر است چاره ای بیندیشم!! 

(اندیشیدم: یک لانگشات و یک کلوزآپ از سفر که در انتها میبینید. شما هم کوتاه بیاین دیگـــــــــــــه!)

واما

از این پس یعنی با شروع مهر ماه عزیز! (برای من دیگر عزیز شده چون این اولین مهری است که خانه نشین هستم) همه چیز کمی تغییر میکند. مثلا همین وبلاگ! پستها کمتر میشود و دیربه دیرتر. چون نه من میرسم پست بزنم نه شما میرسید بخوانید. محتوایش هم اگر خدا بخواهد بهتر میشود... یعنی کمتر من نامه و خودگفته باشد و به جای آن وقت لطایف الحیلش بیشتر شود اگر البته روزیمان باشد. 

 


   11:11 عصر ; یکشنبه 89/7/4

بازی ترازو


یا رب...

یک ترازویی هست که روی یک کفه اش دلیل های گفتن هایت و روی آن کفه اش دلیل های نگفتن هایت را میگذاری . گاهی تفاوت فاحش است . به سرعت برق میفهمی که کدام سنگین تر است . اما گاهی یکی میرود پایین ، آن دیگری می آید بالا بعد میرود پایین تا  آن یکی برود بالا و هی بالا و پایین میشود و آخر معلوم نمیشود کدام کفه سنگینتر است.

اینچنین وقتهایی تکلیف چیست؟

اضافه نوشت1: حالا همه فکر میکنند که برای گفتن هرکلمه ات همین بازی ترازو و کفه ها را در می آوری. به این میگویند اظهار فضل!

اضافه نوشت2: پیرو اضافه نوشت 1 باید بگویم که شخصا تا به حال چند باری بیشتر با ترازو کار نکرده ام!

اضافه نوشت3: فعلا قادر به پاسخگویی کامنتهای محبت آمیزتان نمیباشم!


   7:6 عصر ; جمعه 89/6/26

نار را چه به نور!


یا قهار...

این پوستر پیرو اضافه نوشت یکم پست قبل طراحی شده و استفاده از آن در کلیه امور اعتراض آمیز بر هتک حرمت مصحف شریف بلامانع و توصیه شده است!

اعتراض به هتک حرمت قرآن کریم

این هم سایز بزرگتر


   5:29 صبح ; سه شنبه 89/6/23

تسبیحم یک تعلق ساده بود


یارب...

قبل نوشت:بدون چرکنویس مینویسم!

از مراسم احیای شب قدر که بر میگشتم فهمیدم تسبیحم رو گم کردم! تسبیحی که به نظرم قشنگترین تسبیح دنیا بود! (و یک یادگاری مشترک بین چندتا دوست!)

گذاشته بودم تو جانمازم که بهش نگاه کنم و از رنگاش لذت ببرم که کلکسیون رنگهای مورد علاقه ام بود. وقتی میدیدمش یاد ابوسعید ابوالخیر می افتادم و اون درویش... قصه اش رو که حتما شنیدیدن! (قصه میخ طلای طویله ابوسعید رو...)

چقدر ناراحت شدم که گمش کردم... فکر کردم ببینم کسی مشهده ، بگم دوباره برام بخره.. یا خودم کی دوباره میرم یا شاید جای دیگه بتونم پیدا کنم یا...

شاکی بودم.. خدایا آخه چرا گم شد...

هنوزم از یادم نرفته... هنوزم افسوس میخورم!

خدایا چقدر زود شروع میکنی به استجابت دعا...

میترسم...

تسبیحم یک تعلق سادم بود.. ساده ترینش... 

من چه موجود سختیم برای خالص شدن... خدا یه وقتایی آدم رو میترسونه از اجابت دعاهاش

گم شدن تسبیح هشدار اول بود و بعد...

این چند روزه یک دعای جدید میکنم!

خدایا خود تعلق رو نگیر حس تعلق رو بگیر... خدایا این بنده هایی که آفریدی خیلی پررو تشریف دارن

اضافه نوشت1: آیا ندانسته اند که هر کس با خدا و پیامبر او درافتد برای او آتش جهنم است که در آن جاودانه خواهد بود، این همان رسوایی بزرگ است! توبه آیه 63... برای آنان که خیال میکنند با آتش میتوان به جنگ خورشید رفت!

اضافه نوشت2: تا حالا قرآن رو با عشق بغل نکرده بودم! تهدید چیزی که دوست داریم اون رو عزیزترش میکنه!

اضافه نوشت3: ... تا حالا برگه ترخیص بیمارستان دیدین!؟ یک بندی داره با این مضمون: روند بهبودی بیمار . یک پرانتزی جلوش هست( در صورت مرگ بیمار، علت فوت) دست و پای آدم میلرزه وقتی این پرانتز رو میبینه...

اضافه نوشت 4:بدترین قسمتش اینه که خدا خود تسبیح رو گرفته اما.... تعلقش که هنوز هست!... خدایا خودت رحم کن

اضافه نوشت 5: فعلا لوگوی حمایتی از طلبه سیرجانی را تغیر دادیم به جنبش اعتراضی به اهانت به قرآن کریم. ایشان هم حتما حامی ماست در این مورد. این هم فایل دانلود کد جنبش


   3:11 صبح ; دوشنبه 89/6/22

روسیاهی برای ذغال!


یا رب...

3 ماه رحمتت سپری شد و من هیچ میوه ای نچیدم از هیچ شاخه ای...
حتی دستانم به طلب برنیامد...
همیشه همینگونه بوده ام...
یک مدعی که میبافد و ادعای عشق میکند... عشق که زیاده رویست.. ادعای طلب.. ادعای خام دوست داشتن.
اما حتی جواب سلامت را هم نمیدهد!

آری گذشت... این بار زمستان نبود، که بهار رحمت بود اما روسیاهیش باز هم به جان ذغال ماند!

ماه رمضان رفت و به جایی نرسـیدیم
در پرده بمـــاندیم و حجابی نـــدریدیم
.
.
.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...

برای تبریک عید فطر

اضافه نوشت1: دو نوع زکات داریم. یکی زکات مال. یکی زکات جان! زکات مال که جای خود دارد اما زکات جان را سالی یکبار میپردازیم بعد از 30 روز روزه داری! 

اضافه نوشت2: تبریک عید به شما دوستان و آرزوی قبولی همه اعمالتان

اضافه نوشت3: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش......... وه چه خوش غافل از این غلغل بانگ جرسی


   8:46 عصر ; پنج شنبه 89/6/18
← صفحه بعد صفحه قبل → طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

لینکستان


 RSS